101- به رنج و سعی کسی نعمتی به چنک آورد دگر کس آیدو بی سعی و رنج بردارد
توجه به مفتخوری افراد دارد.
102- به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم:به شخصی که بیهوده افراد دیگر را گواه خود سازد.
103- یه رش کسی خندیدن:او را تحقیر ومسخره کردن
104- به زخم کسی نمک پاشیدن:درد یا داغ کسی را تشدید کردن
105- به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم راست است:کسی که کارها ورفتار او بر خلاف معمول باشد.
106- به شترمغ گفتند بپرگفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم:کسی که به بهانه های مختلف حاضر به انجام دادن کار نیست
107- به شکم خود صابون زدن:وعده وعید به خود دادن.
108- به کچل گفتند نامت چیست گفت :زلفعلی،به مزاح تمسخر
109- به گمراه گفتنذ نامت چیست گفت :رهبر، به مزاح تمسخر
110- به هر سازی رقصیدن:مطابق هر میلی رفتار کردن
111- بی بی از بی چادری پنهان است:اگر کسی کاری انجام نمی دهد بدلیل نداشتن وسیله است.
112- بی گدار به آب زدن:نسنجیده وبدون مطالعه کار کردن.احتایط نکردن.
113- پا از گلیم بیرو ن بردن:توجه به حد وحدود خود نکردن.
114- پایش لب گور است:نزدیک مردن است.
115- پدر کسی را سوزاندن:کسی را بسیار اذیت کردن
116- پدر کشی داشتن باکسی:دشمنی سختی باکسی داشتن
117- پدر مادر دار بودن:اصل نصب داشتن
118- پرنت پلا گفتن:حرفهای ناربط وخارج از موضوع زدن.
119- پرسه زدن:ولگردی کردن-گردش بیهوده کردن.
120- پُز عالی وجیب خالی:ظاهر آراسته وجیب بدون پول
121- پس از مرگ سهراب ونوشدار:کار از کار گذشتن
122- پستان به تنور چسباندن :پبش از اندزه دلسوزی کردن
123- پشت سر کسی نماز خواندن:به کسی زیاد عقیده اعتماد داشتن
124- پشت کسی را به خاک مالیدن:او را شکست دادن
125- پیله کردن:باسماجت و اصرار چیزی را از کسی خواستن.
126- تابستان پدر یتیمان است:در فصل تابستان بینوایان احتیاج به خانه لباس ندارند.
127- تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم: زمانی که سود نزد تو دارم با تو دوست هستم.
128- تا تنور گرم است باید نان را چسباند:همین که موقعیت داری استفاده کن.
129- تابگویی((ف))می گویم فرح زاد:متوجه و هوشیار هستم
130- تا سه نشود بازی نشود:هر چیز با سه تا کامل می شود
131- تا گوساله گاو شو دل صاحب آب شود:زمان و مدت طولانی لازم است
132- تا نباشد ،چوب تر فرمان نبر گاو خر:در هر چیزی باید سخت گیری کرد
133- تا ناشد چیزکی مردم نگویند چیز ها:تا مطلب کوتاهی در پیرامون چیزی گفته می نشود مردوم چیزی در باره آن نمی گویند.
134- تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می شود:کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.
135- تر وخشک را باهم سوختن:استثنا در کار نبودن
136- تعارف شاه عبدلعظیمی کردن:تعارف ظاهری بودن رضایت باطنی کردن
137- توبه ی گرگ مر گ است:کسی که دست از عادت خود بر نمی دراد.
138- تو به خیر و من به سلامت:دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم
139- تو نیکی مکن در دجله و انداز که ایز در بیابانت دهد باز:نتیجه کار خوب به خود انسان برمی گرد.
140- توی هچل افتادن:گرفتار شدن-دچار زحمت شدن
141- توی هول ولا ماندن:مضطرب بودن-ترید داشتن
142- ته جیبش تار عنکبوت بسته است:بی پول وفقیر است
143- جایی نمی رود که آبرویش رود:عاقل است
144- جان به عزرائیل ندادن:فوق العاده خسیس بودن
145- جای سوزن انداختن نبود:خبلی پر جمیت و شلوغ بود
146- چرت موز بودن:جوانی بی ادب و بی اهمیت-غیر قابل اعتناء
147- جلز ولز کردن:بسیار التماس زاری کردن
148- جنسش شیشه خورده دارد:نادرست است
149- جواب ابلهان خاموشی است:در برار افراد نادان باید خاموش بود.
150- جوجه ها در آخر پاییز می شمرند:نتیجه هر کار در پایان آن مشخص می شود
آمد 151- جور استاد به زمهر پدر : سخت گیری معلم به نفع شاگرد است.
152- جیم شدن : آهسته وبدون آنکه کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن.
153- چا خان کردن : دروغگوئی کردن .
154- چاقو دسته ی خود را نمی برد : خویشان وبستگان برای همدیگر ایجاد ناراحتی می کنند.
155- چاق سلامتی کردن : حال واحوالپرسی کردن – سلام وعلیک کردن .
156- چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به کسی نگریستن.
157- چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت .
158- چشمش شور است : کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.
159- چاه کن همیشه ته چاه است : کسی که برای دیگران تله ایجاد کند اول خودش می افتد.
160- چوب تر به کسی فروختن: مشکلی برای دیگران ایجاد کردن – دشمنی داشتن با کسی.
161- چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.
162- چوب لای چرخ گذاشتن: مانع پیشرفت دیگران شدن – مانع ایجاد کردن.
163- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.
164- چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.
165- چه خاکی به سرم بریزم : چه چارهای بیندیشم.
166- چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع بودن.
167- حرف راست را از دهن بچه باید شنید: اشاره به پاک ومعصوم بودن بچه ها.
168- حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.
169- حق کسی را کف دستش گذاشتن: سزای عمل کسی را دادن.
170- حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.
171- حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن .
172- حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند: چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.
173- حنایش رنگ ندارد: کاری از او ساخته نیست.
174- خاله زنک بازی در آوردن : حرکات غیر جدی زنانه داشتن .
175- خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب به هم می اندازد: این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند. (به ویژه زن و مرد )
176- خر بیارو باقالا بار کن : کار خراب جبران نا پذیر .
177- خر پول : پول دارو ثروتمند.
178- خر تو خر بودن : هدجو مرج و بی نظمی – شلوغی زیاد.
179- خر خالی یرقه می رود: آدم بی مسئولیت ادعای زیادی دارد.
180- خر را که به عروسی می برند برای خوشی نیست برای آبکشی است : آدم زحمت کش را برای کار کردن دعوت می کنند.
181- خر رفتو الاغ برگشت : همان طورکه بود هست- بهتر نشد.
182- خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.
183- خر کوزه پر از شنبه تا پنج شنبه گچ آوردن وجمعه سنگ کشیدن : کار همیشگی بدون استراحت.
184- خر مقدس بودن : کسی که از نفهمی در تقدس افراط کند.
185- خروس بی محل بودن: وقتو زمان را تشخیص ندادن.
186- خر همان خر است اما پالانش عوض شده : لباس یا مقام جدید در شخصیت فرد تاثیر ندارد.
187- خر همیشه خرما نمی ریند : همیشه نمی توان در انتظار همان پیش آمد خوب بود – همیشه فرصت خوب به دست نمی آید.
188- خل بازی در آوردن: خود را به دیوانگی زدن.
189- خواب زن چپ است: تعبیر خواب زن معکوس است.
190- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو: خود را به جمعیت واجتماع تطبیق دادن.
191- خود را به کوچه ی علی چپ زدن: نادانی نکردن به منظور اجتناب ودوری از کار.
192- خود را نخود آشی کردن : مدالخه کردن در هر کاری.
193- خودش می برد وخودش می دوزد: همه کاره خودش است.
194- خون کسی را توی شیشه کردن: کسی رابسیار اذیت کردن – بسیار گران فروشی کردن.
195- داشتم داشتم صاحب نیست دارم دارم صاحب است: از گذشته نگو الان چیکاره ای.
196- داغ شکم از داغ عزیزان کمتر نیست: کودک یا کسی که از نخوردن غذا بی تابی می کند.
197- دانا هم داند وهم پرسد ،نادان نداند ونپرسد: تواضع وفروتنی افراد دانا.
198- دبه در آوردن: پس از توافق در معادله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن .
199- دختر تر تیزک است: کنایه به زود رشد بودن دختر.
200- در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند: طبیعت جنگ ،جنگیدن است.
201- در خانه هر چه مهمان هر که: وقتی مهمان سر زده آمد باید آنچه حاضر است یسازد.
202- درخت گردو به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر: به مناسبت مقایسه ی غلط گویند.
203- درد خروار آید و منقال رود: مشکل و سختی که یکباره آمد کم کم رفع می شود.
204- درد را کی میکشد که می زاید: زحمت شاکی می شکد که کار انجام می دهد.
205- در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است: در جایی که آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق شود.
206- در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت: از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.
207- در مثل مناقشه نیست: منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست.
208- دزد آمد و هیچ نبرد: همه چیز جای خودش است.
209- دزد نگرفته پادشاه است: کسی را به دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست.
210- دست از سر کچل کسی برادشتن: کنایه از رها کردن کسی.
211- دست به سر کردن: کسی را با حیله و نیرنگ از خود دور کردن.
212- دست به دهان رسیدن: مختصر ثروتی داشتن و امورات خود را پیش بردن.
213- دست به یخه شدن: با هم درگیر شدن.
214- دست راست و چپ را نشناختن: بسیار کودن و ابله بودن.
215- دست دست را می شناسد: امانتی را که از کسی گرفتند باید به همان شخص پس داد.
216- دستش چسبناک است: دزد است.
217- دستش نمک ندارد: به هر کس خوبی یا کمک کند آن شخص منظور ندارد.
218- دست و پای خود را گم کردن: هول شدن.
219- دست و پنجه نرم کردن: کنایه از زور آزمایی کردن است.
220- روده بزرگ روده گوچک را خورده است: بسیار گرسنه بودن.
221- روزه ی کله گنجشکی گرفتن: تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.
222- دل به دل راه داشتن: احساس نزدیکی دو نفر به یکدیگر.
223- دلش مثل سیر و سرکه می جوشد: تشویش و اضطراب دارد.
224- دماغی چاق داشتن: سالم و تندرست بودن : ثروتمند بودن.
225- دماغ کسی را به خاک مالیدن: او را سخت تنیه کردن.
226- دم به تله دادن: گیر افتادن.
227- دم بخت بودن: دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد.
228- دم در آوردن: پر رو شدن.
229- دمش را گذاشت روی کولش و رفت: ناامید شد و شکست خورد.
230- دندان را تیز: طمع زیادی به چیزی داشتن.
231- دهن بین بودن: زود باور بودن.
232- دهنش چفت و بست ندارد: بی جهت هر ناسزایی گفتن.
233- دیوار موش دارد موش گوش دارد: موقع راز گفتن نیست.
234- ذکر خیر کسی را کردن: به خوبی کسی یاد کردن.
235- رو دست خوردن: گول خوردن : به دام افتادن.
236- روزگار کسی را سیاه کردن: او را بدبخت کردن.
237- روز وانفسا: روز قیامت و صحرای محشر.
238- روزه ی بی نمازی: عروس بی جهاز و قور مربی پیاز : همه چیز ناقص است.
239- روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم: کار یدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.
240- روی سر کسی خراب شدن: به زور به مهمانی کسی رفتن : خود را بر کسی تحمیل نمودن.
241- روی شاخش است: کارم حتمی است.
242- روی کسی را سفید کردن: موجب سزبلندی و خشنودی کسی شدن.
243- ریش خود را به دست دیگری دادن: تسلیم دیگری شدن : اختیار خود را به کسی دادن.
244- ریش خود را در آسیاب سفید کرده: با تجربه و آزموده نیست.
245- ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن: اختیار کامل داشتن.
246- ریگی در کفش داشتن: صادق و راستگو نبودن.
247- زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد: از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.
248- زن از غاره سرخ شود مرد از غذا: زن با آرایش و مرد با جنگیدن خوشرنگ می شوند.
249- زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل: هر جور زن هرجا پیدا می شود.
250- زن نانجیب گرفتن مشکل و نگه داشتن او آسان: زن خوب هرجا پیدا نمی شود.
251- زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان: فقیر و بی چیز است.
252- زیرآب کسی را زدن: کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.
253- زیر کاسه ای نیم کاسه ای بودن : نقشه ای پنهانی در کار بودن .
254- زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.
255- زینب ستم کش است : خانمی که بیشتر از دیگران کارهای سخت وطاقت فرسا انجام می دهد.
256- سال به سال دریغ از پارسال : روزگار وموقعیت بهتری در پیش نیست.
257- سالی که نکوست از بهارش پیداست : شروع هر کار نمایانگر پایان کار است.
258- سبیل کسی را چرب کردن : به کسی رشوه یا هدیه دادن.
259- سبیل کسی را دود دادن : کسی را تنبیه کردن – خجل وناراحت ساختن.
260- ستاره ی سهیل است : دیر دیر دیده می شود – غیبتهای طولانی دارد.
241- روی شاخش است: کارم حتمی است.
242- روی کسی را سفید کردن: موجب سزبلندی و خشنودی کسی شدن.
243- ریش خود را به دست دیگری دادن: تسلیم دیگری شدن : اختیار خود را به کسی دادن.
244- ریش خود را در آسیاب سفید کرده: با تجربه و آزموده نیست.
245- ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن: اختیار کامل داشتن.
246- ریگی در کفش داشتن: صادق و راستگو نبودن.
247- زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد: از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.
248- زن از غاره سرخ شود مرد از غذا: زن با آرایش و مرد با جنگیدن خوشرنگ می شوند.
249- زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل: هر جور زن هرجا پیدا می شود.
250- زن نانجیب گرفتن مشکل و نگه داشتن او آسان: زن خوب هرجا پیدا نمی شود.
251- زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان: فقیر و بی چیز است.
252- زیرآب کسی را زدن: کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.
253- زیر کاسه ای نیم کاسه ای بودن : نقشه ای پنهانی در کار بودن .
254- زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.
255- زینب ستم کش است : خانمی که بیشتر از دیگران کارهای سخت وطاقت فرسا انجام می دهد.
256- سال به سال دریغ از پارسال : روزگار وموقعیت بهتری در پیش نیست.
257- سالی که نکوست از بهارش پیداست : شروع هر کار نمایانگر پایان کار است.
258- سبیل کسی را چرب کردن : به کسی رشوه یا هدیه دادن.
259- سبیل کسی را دود دادن : کسی را تنبیه کردن – خجل وناراحت ساختن.
260- ستاره ی سهیل است : دیر دیر دیده می شود – غیبتهای طولانی دارد.
موضوعات مرتبط: ادبی
برچسب : نویسنده : danashamuzi بازدید : 203